سیلواناسیلوانا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

سیلوانا(دختر بهشتی )

غربالگری سه ماهه سوم

امروز رفتم آزمایش غربالگری سه ماهه دوم را دادم. عزیزم که شمای جیگر طلا باشی، دیشب من خیلی خسته بودم و خودمو به زور تا ساعت 10 کشوندم و بعدش هم بیهوش شدم با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم و یه نماز خوندم و دیگه خوابم نبرد همش جابه جا می شدم و کلا جامو عوض کردم فکر کنم ساعت 5/6 صبح بود که خوابم برد تا 15/7 خوابیدم و بعدش بلند شدم صبحانه رو با پدر جون زدیم به معده و راه افتادیم طرف آزمایشگاه نیلو . بعد از آزمایش هم پدر رفتن سر کار خودشون و من هم اومدم سر کار، بعدازظهر هم قراره بریم خونه مادر تا من توی ترافیک رانندگی نکنم  چون هم هوا گرمه و هم ترافیکه. کولر هم که می زنم خوبه ولی خیلی خسته کننده و کلافه کنندست ترافیک همت. حال...
14 تير 1391

چکاپ ماهیانه هفته شانزدهم

سلام دردونه مامان، سلام یکی یه دونه مامان، سلام وروجک شیطون مامان دیروز من و پدر از ساعت 2 بعدازظهر رفتیم بیمارستان تا ساعت 5/5بعدازظهر اونجا بودیم. خانم دکتر گفت یه سنو ازت میگیرم و اگه نشون داد جنسیتش رو هم میگم . وقتی رفتیم توی اتاق سنو پدر بیرون اتاق منتظر بود ولی خانم دکتر گفتن پدر هم میتونن بیان و نی نی رو ببینن . خلاصه خود ایشون به پدر زنگ زدن که بیان توی اتاق . وقتی که شما روی مونیتور رخ نمودید پدر کلی ذوق زده شده بود شما هم که اولش آروم بودی و خانم دکتر گفت چقدر نی نی تون آرومه پدر گفت به پدرش رفته ولی بعدش شروع کردی به ورجه وورجه کردن و شیطونی و تکون دادن پاها و دستها و انگشتهات . و همش دستهات تو...
12 تير 1391

درد و دل مادرانه

سلام فرشته مامان فردا نوبت چکاپ ماهیانه دارم عزیزم خیلی خوشحالم که می تونم فردا صدای قلب مهربونتو بشنوم و کلی ذوق کنم و تا چند روزی که بین چکاپها هست رو با اون صدا توی گوشم بگذرونم . اگه بشه فردا یه سنوی تعیین جنسیت هم می رم تا اگه خدا بخواد بفهمم که تو فرشته مامان دختر یا پسری جیگر طلای مامان                              هرچی هستی فقط از خداوند بزرگ می خوام که صالح و سالم باشی عزیزم خودتم از خدا بخواه فرشته من که خدا شما عزیز دلمو سلامت بیاره توی بغل من . خیلی دوستت داریم هم من و هم پدر&n...
10 تير 1391

هفته شانزدهم

سلام جیگر طلای مامان، قربونت بره مامان که داری بزرگ می شی جوجه زرد تپلی خودم واما تغییرات در این هفته : به زودی شما یكی از بهترین لحظات حاملگی را تجربه خواهید كرد: احساس كردن حركت كودكی كه در شكم دارید. برخی از خانمهای حامله این لحظه مهیج را در هفته شانزدهم تجربه می كنند رحم در حال رشد است و بنابرین شکم به سمت بیرون بزرگ می شود.کم کم حاملگی نمایان می شود...   در این هفته جنین 16 هفته ای است. گوشها کمی از سر به سمت بیرون می آیند و چشمها در جای خود فرار می گیرند. در روده مواد زائد تجمع می یابند که شامل سلولهای مرده و مایعات دستگاه گوارش می باشد. این همان ماده ای است که به صورت اولین مدفوع جنین می آید. در سر انگشتهای دست و پا ...
10 تير 1391

بدون عنوان

یه چند وقتیه که بعضی از شبها خوابتو می بینم عزیزم اینقدر توی خوابم که میای نازی که هیچ حدو حساب نداره توی خواب همش باهات بازی می کنم با می بوسمت یا لپتو می کشم صبح که از خواب بیدار می شم همش اینجوریم اینقدر خوشحالم که نمی تونم به کسی نگم چرا خوشحالم یه چند شبی هستش که نمی تونم خوب بخوابم نمی دونم چرا بعد از یکی دوساعتی که می خوابم بعدش همش چشمام بازه توی تاریکی و نمی تونم بخوابم تا دم دمای صبح و اونموقع تازه خوابم می بره و لی باید خیلی زود بیدار شم و بیام سر کار که اونجا هم همش بی حالم و خوابم میاد . نمی دونی چقدر دوست دارم به یه چشم به هم زدنی این چند ماهه هم تموم بشه و تورو بتونم بغل کنم . دیروز قرار بود پدر بیان دنبال من تا با همدی...
7 تير 1391

آخر هفته ای که گذشت

روز چهارشنبه از اداره رفتم خونه و برای شام رفتیم خونه عمو جون ابراهیم و کلی به ما خوش گذشت زن عموی عزیز شما ویدا جون دوباره ما رو شرمنده کرده و یک جفت جوراب خیلی خوشگل زمستونی کوچولو برای شما خریده بود (دستت درد نکنه زن عموجونم) همون شب قرار براین شد که فردا من برم دنبال ویدا جون و سینا (پسرعموی شما) که با همدیگه بریم خونه مادر آخه روز پنج شنبه اول ماه شعبان بود و ماهم نهار رفتیم خونه مادر. ساعت حدود 11 رفتیم بستنی خریدم و رفتم دنبالشون . اول رفتیم تجریش امام زاده صالح و بعدش هم رفتیم بازار تجریش یه خورده خرید کردیم که ترشی لیته هم یکی از خریدامون بود. خلاصه حدود ساعت 15/2 بعداز ظهر رسیدیم خونه مادر که دیدیم به به آش اول ماه آمادست و ...
4 تير 1391